خادم کانون فرهنگی _ هنری

انتشار برخی از اخبار کانون فرهنگی هنری

خادم کانون فرهنگی _ هنری

انتشار برخی از اخبار کانون فرهنگی هنری

خادم کانون فرهنگی _ هنری

این وبلاگ در راستای انتشار اخبار فرهنگی و گزارشات فرهنگی این کانون ایجاد شده است و امیدواریم در سایه سار الطاف الهی، مدد اهل بیت علیهم السلام و نگاه مهربانانه شهدا بتوانیم در عرصه ی جنگ نرم خادمی خوبی را داشته باشیم و مرحمی باشیم بر غریبی مهدی فاطمه و با دعاهای شما ان شاء الله از سربازان آن حضرت باشیم....
نسأل الله منازل الشهداء

بایگانی
نویسندگان

من به کی باید سلام کنم؟؟

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ

من به کی باید سلام کنم؟؟

سلام شهید ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کی باید سلام کنم؟)

به رسم هر نامه فکر کنم اول باید شمارو از حال و هوای خودمون و چیزهایی که به رسم امانت بهمون سپردین و رفتین با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مایین .

اینجا خبری نیست جزء اینکه همه سالهاست ادعا میکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اینکه نمیدونم چرا هر روز به این شرمندگیشون افزوده میشه به جای اینکه کمترش کنند و هی نخواند این جمله تکراری رو بگند

اینجا خبری نیست جز اینکه خونه حاجی بود که موقع شهادتش سپرد این باشه واسه جلسات بچه های جبهه و جنگ و جلسات معنوی و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع میشدند ؛ چند وقت پیش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ میشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بیارند

اینجا خبری نیست جز اینکه هی فکر میکنم شما بی معرفتی کردین و مارو تنها گذاشتین یا ما بی معرفتی میکنیم و سراغی از شما نمیگیریم؟

اینجا خبری نیست جز اینکه محمد گلستان بود که توی عملیات فتح المبین قطع نخاع شد ؛ چند روز پیش توی پارک کنار بساط کوچیک بادکنک و آدامس و پفکش نشسته بود که سد معبریها خودشو بساطشو با چه وضعی ریختند و بردند

اینجا خبری نیست جز اینکه سلیمه خانم بود که دوتا پسرش توی عملیات کربلای 5 شهید شدند وپیکرشون هیچ وقت برنگشت و گمنام موندند ؛ صاحب خونه چند روز پیش اثبابشو ریخت تو کوچه ؛ طفلک سلیمه خانم فقط عکس پسراشو توی بقلش گرفته بود و یه گوشه کوچه نشسته بود و به سر کوچه چشم دوخته بود

اینجا خبری نیست جز اینکه ما هر روز داریم به زخم و تاولهای جانبازهای شیمیایی نمک میزنیم ؛ لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره!!!

اینجا خبری نیست جز اینکه داره یادمون میره مزار باکری کجاست ؛ داره یادمون میره وصیت خرازی و همت چی بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و برای آدرس پستی نمیخواستیم شاید یادمون میرفت ؛ داره یادمون میره چرا بعضی ها میخواستند موقع عملیات نوشته سربندشون یا زهرا باشه؟

اینجا خبری نیست جز اینکه.............................................؟؟

 

اگه بخوام بنویسم حالا حالاها باید بنویسم ولی چه کنم که دیگه طاقت نوشتن این جور چیزارو ندارم /خیلی دلم میخواست نامه ای که مینویسم شاد و روحیه بخش باشه ؛ خیلی دلم میخواست بهتون بگم که امانتهایی که بهمون سپردین صحیح و سالمند ولی چه کنم که نه خیلی اهل دروغ گفتن هستم و نه میشه به شهدا دروغ گفت/راستی اگه خواستی جواب نامه رو بدی باهاش چند ماسک هم بفرست اینجا هواش خیلی سمی و غبار آلوده.

ولی هنوز امیدواریم به اینکه : گرچه رفتند ولی قافله راهش برجاست

ولی هنوز امیدواریم به اینکه : نیست جز در گرو رفتن ما ماندن ما

  • خادم الشهداء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی